کتابی ناشناخته از ادیبی شیعی در قرن پنجم
سید حسن موسوی بروجردی
تاريخ علمی، سیاسی و اجتماعی «نیشابور» مهمترین شهر خراسان بزرگ، به پهنای تاریخ ایران وسیع و دامنهدار است، و در بسیاری از وقایع تاریخی ایران از آن یاد میشود. تلخیصهای کتاب «تاریخ نیشابور» حاکم نیشابوری (ت 405 ق) دریچهای است کوچک که گوشهای از تاریخ درخشان علمی این شهر را به ما مینمایاند.
یکی از جنبههای مهم اشتهارِ این شهر، شعر و ادب و علم لغت است. به طور کلی ایرانیان كارنامۀ درخشان و جایگاه ویژهای در این سه زمینه در دنيای اسلام دارند (أعيان الشيعة سيد محسن امين ج 2: 578 و ج 4: 511 و ج 8: 183)، این در حالی است که شايد بیشترین سهم را در اين میان ادبا و فضلای منطقۀ خراسان قدیم و خصوصاً نیشابوریان داشته اند.
نامها و اوصاف و تألیفاتی که در ملخصهای «تاریخ نیشابور» حاکم نیشابوری (405 ق) و «یتیمة الدهر» ابومنصور ثعالبی (429 ق) و «دمية القصر و عصرة أهل العصر» باخرزی (مقتول 467 ق) آمده اند، میتواند بهترین شاهد بر این ادعا باشد. کتاب «صحاحاللغة» اسماعيل بن حمّاد جوهری نیشابوری (متوفای 393 ق) به عنوان مهمترین کتاب لغت عرب که در این شهر تألیف شده، برای ارزیابی دستاوردهای نیشابور در زمینۀ لغت و ادب کفایت می کند.
یکی از ادبای بزرگ این سرزمین که نامش بر تارک مدرسۀ ادبی نیشابور میدرخشد، «ابويوسف يعقوب بن أحمد بن محمد قاری نيشابوری» (متوفای 474 ق) است که اصالتاً كُرد و شیعیمذهب است و بسیاری از اصحاب کتب تراجم و طبقاتِ ادبا و نحویین از او نام برده اند. به عنوان ادیبی بلندپایه، اولین کسی است که در نیمۀ قرن پنجم قمری و با فاصلۀ کمی از تألیف کتاب «نهجالبلاغه» نسخۀ این کتاب را از بغداد به خراسان و به طور خاص به نیشابور آورد و تلاش زیادی برای انتشار این کتاب در ایران کرد، تا جایی که شاید بتوان ادعا کرد تألیف هفت شرح نخست نهجالبلاغه (به قلمِ وَبَری خوارزمی، ابنفُنْدق بیهقی، قطبالدین و سید فضلالله رواندی، قطبالدین کیدری، فخر رازی، سرخسی نیشابوری) که همگی از ایران و از منطقه خراسان بوده اند، قبل از آن که ابنابیالحدید شرح خود را در بغداد (شهری که این کتاب در آن تألیف شد) به رشتۀ تحریر در آورد، از ثمرات زحمات و تلاشهای وی بوده است. بی شک مصدر اصلی بیشتر نسخههای نهجالبلاغه که در ایران منتشر شده اند نسخۀ اوست. راقمِ این سطور در این باب تفصیلاً در دو کتابی که دربارة نهجالبلاغه نگاشته، سخن گفته است. اديب بزرگ، ابوالحسن علي بن احمد فنجكردی (513 ق) صاحب ديوان «سلوة الشيعة» در اشعار امير مؤمنان (عليه السلام)، و ابوالفضل احمد بن محمّد ميدانی (518 ق) صاحب «جامع الأمثال» و «السامي في الأسامي»، از شاگرادان ادیب نیشابوری هستند. (معجمالادبا 4 : 1664)
نیشابوری را بیشتر به لقب «صاحبالثعالبی» ستوده اند و ثعالبی نیز فصلی مُشبع در مدح او در کتاب مشهورش یتیمةالدهر سخن رانده و در منابع دیگر نیز از او به نیکی و ارجمندی یاد شده است؛ باخرزي درباره او میگوید: «امروز در مبانی و اصول ادب، از محفوظ و مسموع، کسی را در جایگاه او نمیشناسم؛ تا جایی که گویا او قرآنی است که وحی به شکل تدریجی و جملگی بر او نازل میشود. تألیفات او جایگاه انس قلوب، و اوصاف نيكوی مصنفاتش به سان جاریهای آراسته، و آثار قلماش مانند نمنم باران در بوستان است...» (دمية القصر: 190) ابوالحسن فارسی نیز در المختصر من كتاب السياق لتاريخ نيسابور (428 / 2321؛ نیز نک: بغيةالوعاة، 418) دربارۀ او میگوید: «ابويوسف اديب و لغوی ماهرِ كُرد، استادِ علیالاطلاق شهر نیشابور در عربيّت و لغت است؛ شيخی است مشهور که تصنیفات و شاگردانش فراوان اند...». فيروزآبادی نیز در البُلْغة في تراجم أئمّة النحو و اللغة (317/ 410 ) او را این گونه میستاید: «استاد زمان خود در نحو و لغت و ادب و دارای تصانیف و تلامیذ زیاد بود». (نك: طبقات ابنقاضي شهبة: 539)
فرزند او نیز ادیب و دانشمند بزرگی بوده که از شهرت بسزایی برخوردار بوده است. و شاید در بیشتر مواردی که از پدر سخنی به میان آمده نام پسر نیز برده شده و بر عکس؛ چنان که یکی از شاگردانِ پسر، یعنی ابنفندق بیهقی (ت 565 هـ) در مقدمۀ شرحش بر نهجالبلاغه این چنین می گوید: «هُوَ و أَبُوهُ فِي فَلَكِ الأَدَبِ قَمَرانِ ، وَفِي حَدَائِقِ الْوَرَعِ ثَمَران». سمعانی که از شاگردان پسر است در «معجم شيوخ و اساتید»ش دربارۀ پسر میگوید:
ابوبكر، حسن بن يعقوب بن احمد بن محمّد بن احمد نيشابوری، اديب، اهل نيسابور. او استادی فاضل، پاک، و خوشخط بود. ظاهری مقبول داشت و سخن نیکو میگفت. والد اديبش صاحب تصانيف نیکویی است، پدرش اُستاد أهل نيشابور در عصر خود بود و در اعتزال غلو میورزید و مردم را به مذهب تشیع دعوت میکرد.
سپس نام اساتیدش را میآورد و میافزاید: «حسن بن یعقوب احادیث بسیاری نوشته. به خط نیکو و شیرینش كتاب الولاية (تألیف ابیسعيد مسعود بن ناصر سجزی) را دیدم که در این کتاب طرقِ روایتِ «من كنت مولاه فعلي مولاه» جمع شده است... و اجازهای به تمام مسموعاتش برای من در جمادى الأُولى سال 507 نوشت، و در محرم سال 517 وفات کرد...» (معجم شيوخ السمعاني، برگ 85 ب؛ نیز معجم اعلام الشيعة، ج1: 164 و 196).
ياقوت حموی (ت 626 هـ ) در باب ردّ اتهام مشهور عدم تبییض نیمی از کتاب صحاحاللغة توسط مؤلف آن، به اجازۀ قرائت کلّ کتاب به خط حسن بن یعقوب نیشابوری استعانت میجوید و با تجلیل از مقام علمی او از وجود سماعی به خط (حسن) از کتاب صحاح خبر میدهد که کل این کتاب را بر ابومنصور بِیشَکی که راوی کتاب از جوهری است خبر می دهد و از این راه این شبهه را از اساس باطل میداند. چنان که در ذیل کتاب دیوان الأدب فارابی که بعضی از ادبا همین اتهام را متوجه او نیز کرده اند آن را باطل دانسته و آن هم فقط به اعتبارِ سماع یعقوب بن احمد نیشابوری پدر. که اینهمه شاهدیست بر اعتماد فردی چون یاقوت حموی به این پدر و پسر (معجمالأُدباء، ج2: 618 ـ 620 و 660 ـ 661 ؛ ج3: 1027).
تمام سیرهنویسان يعقوب بن حسن نیشابوری (پدر) را به عبارت «صاحب تصانیف کثیره» توصیف کرده اند، ولی تا به حال ما فقط با دو کتاب او که کمتر مورد بحث و دقت قرار گرفته با نامهای تتمّة بيان العروض و البلغة في اللغة آشنا بودیم که اولی با تصحيح و شرح دوست ادیب و فاضلم جناب آقای شيخ قيس بهجت العطّار در سال 1417 قمری، و دومی به تصحيح مرحوم دکتر مجتبى مينوی و فيروز حريرچی در سال 1355 شمسی در سلسلة انتشارات بنياد فرهنگ ايران در تهران منتشر شده اند.
پیشتر در برخی از نوشتههایم اشاره کرده ام که یاقوت حموی (ت 626 ق) در معجمالادبا از وجود کتاب سومی از ادیب نیشابوری خبر میدهد که نسخۀ به خط مؤلف آن را در اختیار داشته. نام این کتاب جونةالندّ بوده که در حال حاضر از آن نسخهای دستیاب نیست؛ حموی میگوید که این کتاب حاوی مجموعهای از اشعار خود ادیب نیشابوری و معاصرین و متقدمینِ اوست. و همچنین اضافه میکند که ابوعامر جرجانی شاگرد خاص عبدالقاهر جرجانیِ نحوی اشعار يعقوب بن احمد را بر او قرائت کرده بوده که فرزند نیشابوری (حسن) نیز در همان مجلس آنها را سماع نموده است (اين نكات را در استدراکات خود بر الذریعه آورده ام).
اخیراً در کتابخانۀ سلیمانیه در مجموعۀ فاضل احمدپاشا نسخهای از منتخبی از دیوان شاعر بزرگ عرب، متنبّی (303 ـ 354 هـ) روبهرو شدم که روش کتابت آن بسیار توجه مرا به خود جلب کرد. کاتب این نسخه (محمّد بن ابيالحسين بن شهمرجان بن ابي الحسين بن شهمرجان) که آن را در دهۀ پایانی ماه رمضان سال 641 قمری برای خود استنساخ کرده است، فضای زیادی را در اطراف ابیات در هر برگ خالی گذاشته، به نحوی که گویا از ابتدای کتابت قصد داشته این نسخه را حاشیهنگاری کند. البته فضاهای خالی متن اصلی کتاب تا پایان ورقهها نیز مملو به تعالیق و شروح به خط خود کاتب است. خط این حواشی بسیار ریزتر از خط متن است و تمام صفحات آن به صورت تو در تو حاشیهنگاری شده، این حواشی با خطوط قرمز از هم جدا شده اند که در صورت جمعآوری و تدوین، حجم حواشی شاید چهار برابر متن دیوان بشود. کاتب دانشمند و فاضل این نسخه پس از ترقیمه و در صفحات پایانی در 3 صفحه نکات و فوائدی را آورده که همگی نشان از اهمیت و استقلال عنوان این نسخه و حواشی آن دارند. به این ترتیب که پس از ترقیمۀ خود ترقیمۀ نسخۀ اصل مؤلف (انتخابکننده) را میآورد که در آن تصریح شده است که این انتخاب توسط (ادیب نیشابوری، یعقوب بن احمد) صورت گرفته و او آن را در ذیالحجۀ 451 قمری تألیف کرده، و آن را «حدائقالحدق» نامیده است. نیشابوری ترقیمة خود را این گونه آغاز میکند:
انتهی الانتخاب و ساعد علیه الامکان فی ذي الحجة سنة احدی و خمسین و اربعمائة و وجدت له من الأسماء «حدائق الحدق» إذ هو علی الحقیقة للعیون کالحدیقة
سپس اشاره می کند که ابیات منتخب را شرح و معانی مشکله را بیان کرده است، که حواشی این نسخه در واقع همان شروح و بیانات اوست. کاتب نسخۀ ما (ابن شهمرجان) نسخۀ خود را از اصلی اصیل به خامۀ (الصدر السعید شمس الدین محمد بن محمد بن محمد بن دزواکوش) کتابت کرده و او در پایان نسخۀ خود که آن را در سال 595 به پایان برده، دو تقریظ عالمانه با ادبیاتی بسیار فاخر در مدح ادیب نیشابوری و کتاب و شرحش نگاشته که ابنشهمرجان تمامی این دو تقریض را بعینه نقل کرده است. ابندزواکوش در این تقریض بلند به نکاتی اشاره کرده که مضمون آن چنین است:
نیشابوری در اختیار کلام و علم به نکات مفید و غیر مفید دستی بلند دارد، و عجیب آن که طبع او با من کاملا موافق افتاده، تا جایی که گویا هر دو در ضمیر همکلام ایم و در پنهان با یکدیگر مخاطبه می کنیم.
و بعد از آن به مدح متن سخن و از دشواری کتابت آن سخن رانده است.
او در صفحۀ پایانی نسخۀ خود دوباره مکتوبی دیگر را دربارۀ ارتباط خود با دیوان متنبّی و این انتخاب و شرح آن با تفصیلی بیشتر به رشتۀ تحریر در آورده که نشان از فضل او دارد. در این مقدمه که خطبۀ جدیدی نیز برای آن پرداخته، می گوید:
دیوان متنبّی را (از ابتدا تا انتها و از سر تا قدم) در سنّ کمتر از 20 سال به شکل دقیق مطالعه کرده، و مدام به دنبال استخراج فوائد آن بوده، تا اینکه در سال 594 قمری با نسخه ای کهن از انتخاب این دیوان روبرو شده است که این نسخه بر ابو بکر حسن بن یعقوب بن احمد نیشابوری قرائت شده بود.
و میافزاید که این انتخاب توسط والد او یعنی ادیب نیشابوری صورت پذیرفته و او لغات مشکل و عبارات پیچیده را با تمثیل توضیح داده و آن را «حدائق الحدق» نامیده و آن را به دو خطبه در آغاز و پایان مزیّن کرده است. سپس کاتب نسخۀ اصل ما (ابن دزواکوش) دوباره زبان به مدح این انتخاب و این شرح باز میکند و این نسخه را هدیهای از جانب خداوند متعال برای خود میداند و ابیاتی را در مدح آن میآورد. او در ادامه خطبۀ یعقوب بن احمد را که به خط فرزندش حسن بن یعقوب بوده نقل کرده که در آن خطبه پدر تصریح میکند که کتاب را برای فرزندِ ادیبش نگاشته و از طرق و مشایخ خود در قرائت و درایت دیوان متنبّی یاد میکند و دست آخر به داستانهایی دربارۀ متنبّی میپردازد که همگی به سبب قرب زمانی ادیب نیشابوری به ابوالطیب متنبی که این دیوان را با یک واسطه از خود او روایت کرده بسیار قابل اهمیت هستند.
خوشبختانه چندی پیش در دیدار با یکی از ادبا و محققانِ برجستۀ عراقی که در شهر حله ساکن است و با مشاهدة اظهار شوق ایشان به تصحیح و تحقیق این اثر گراسنگ تصویر نسخة خطی را در اختیارشان گذاشتم و امید دارم این کتاب ارجمند زینتبخش کتابخانۀ ادب شیعی شود.
منبع: کتابخانه علامه مجلسی، مرکز تحقیق و پژوهش میراث مکتوب شیعه
https://telegram.me/majlesilib