ضرورت بازنویسی تاریخ ادبیات - قسمت دوم
رضا بیات
نقد تاریخ ادبیات صفا
برویم سراغ قویترین نمونۀ تاریخ ادبیاتی که داریم، کار مرحوم صفا. اولاً به لحاظ حجم گفتیم که باید بهروزرسانی شود. مرحوم صفا در مجموع سیصد و بیست شاعر و دویست و سی و نه نویسنده را معرّفی نمودهاند. در حال حاضر طبق مقدّماتی که ما برای نگارش تاریخ ادبیات فراهم کردیم و اندک تحقیقی که در تذکرهها و کتابهایی که تازه یافتهایم، انجام دادیم، دوازده هزار و نهصد و چهل نفر را پیدا کردهایم! نزدیک به سیزده هزار نفر! وقتی میگویم حجم کار بسیار گسترده و عظیم شده، منظورم چنین تفاوت آشکاری است که در نمودار هم ملاحظه میفرمایید. شاعران ذکر شده در کتاب صفا، سیصد و بیست نفر و نویسندگانش دویست و سی و نه نفرند و از علما و هنرمندانی که در فرهنگ و ادبیات آن زمان مؤثّر بودهاند نیز نام هیچکس آورده نشده است. اما ما در تحقیقات خود چهار هزار و ششصد شاعر، سه هزار نفر نویسنده و پنج هزار و صد نفر عالم و هنرمند مؤثّر را شناسایی کردهایم. میان تعداد آثاری که صفا معرّفی کرده و تعداد مداخلی که ما میخواهیم معرّفی کنیم و تا کنون شناسایی کردهایم، تفاوت بیش از آن است که بشود از کنار آن ساده عبور کرد.

ساختار کار مرحوم صفا چیست؟ این مورد را من به شکل واژهای شمردهام. براساس آنچه که در نرمافزار تاریخ ایران اسلامی نور آمده است و در آن، تمام متن کتاب صفا را تایپ کردهاند و کاری آماری محسوب میشود، 49% از حجم تاریخ ادبیات صفا، ذکر شاعران است. یعنی عملاً ما با یک تذکرۀ مفصّل مواجه هستیم. ذکر نویسندگان 11% از تاریخ ادبیات او را تشکیل داده است. پیشتر دیدیم که تعداد آنها تفاوت قابل ملاحظهای نداشت؛ زیرا سیصد و بیست نفر با دویست و سی و نه نفر تفاوت خیلی زیادی ندارد. به طور مشخّص، صفا شعر را بر نثر ترجیح میدهد. در شرایطی که تعداد شاعران و نویسندگان تقریباً برابر است، حجم تحقیق در باب شاعران حدود پنج برابر بیش از نویسندگان است و به عبارتی از زمین تا آسمان فرق دارد. همانطور که در نمودار مشاهده میفرمایید، صفا 16% از کارش را به کلّیات ادبیات و تاریخ ادبیات (و نه تاریخ ادیبان) اختصاص داده است، %8 را به اینکه علوم مختلف در هر دورهای چه وضعیتی داشته، 7% به وضعیت ادیان و اینکه چه مکاتب فکری و فلسفی در آن دوران بوده و 9% را به تاریخ سیاسی پرداخته است. ساختار کار کاملاً اصولی است و ما هم اگر بخواهیم کاری در این زمینه بکنیم، همین روند را پیش میگیریم. چون روش کار، کاملاً اصولی است و ما باید بدانیم در یک دوره، فضای سیاسی و فرهنگی چه بوده، فرهنگ حاکمان چه بوده، خردهفرهنگهایی که غالب نبوده ولی تأثیرگذار بودند، کدامند؟ مثلاً در تمام قرون، عرفان هیچگاه فرهنگ حاکم نبوده، ولی تأثیرگذار بوده است. بابیت در دورۀ قاجار حاکم نبوده، ولی مؤثّر بوده؛ تشیّع در قرون قبل از صفوی حاکم نبوده، ولی تأثیر میگذاشته است. به این مسائل حتماً باید اشارهای جدّی کنیم. شاعران، نویسندگان و هنرمندان برآیند این اتفاقات هستند. پس در واقع با جامعهشناسی ادبیات مواجه هستیم و باید در طول تاریخ جامعهشناسی ادبیات را بررسی کنیم. ما در حال حاضر کارهای مقدّماتی را انجام دادهایم و کارگاههای آن در حال برگزاری است و در حال حاضر ثبتنام نیز داریم.

برویم سراغ مدخلها. عرض کردم که مرحوم صفا به حماسه بسیار ارادت داشته ولی با دین مشکل دارد؛ شدیداً ذهن تاریخگرایی دارد؛ برای او ثبت احوال بسیار مهم است. تاریخ ولادت، وفات، اینکه به چه شهرهایی سفر کرده و... برای او مهم شمرده میشده است. بعد از چنین مسائلی به توصیف آثار کلی شاعر میرسد، تحت این عنوان که: «این کتابها را سروده است». به این معنا که تحلیل کیفی چندانی عرضه نکرده است. ممکن است بر من خرده بگیرید که شما چه توقّعی دارید که یک نفر وقت بگذارد و یک یک آثار را تحلیل کند؟ من نمیگویم کار او خوب نیست، درود خدا بر ایشان، بسیار زحمت کشیدهاند، ولی کار باید کامل باشد. نکتۀ مهم این است که در مواردی که شاعری وجه تمایز و مشخصۀ سبکی خاص دارد، باید بیشتر به آن پرداخته شود. صفا بسیاری از مواقع این کار را نکرده است. برای نمونه به هر کسی بگوییم «مولوی»، بلافاصله میگوید عرفان. وجه تمایز مولوی با دیگران در عرفان او است. اما ببینیم صفا مولوی را چگونه معرّفی کرده است؟ در بخش مربوط به مولوی، 41% را به زندگینامۀ مولوی اختصاص داده، 52% نمونه شعر از غزلیات شمس و مثنوی نقل کرده و فقط 7% راجع به عقاید مولوی سخن گفته است. این مسأله بسیار غیرعادی است. همۀ اتفاقاتی که برای مولوی میافتد، در همین بخش است و این بخش کاملاً رها شده است. چرا؟ چون موضوع مورد نظر آقای صفا نیست.

نمونهای دیگر عطا بن یعقوب حماسهسرا و صاحب «برزونامه» است. راجع به زندگینامۀ او 25% سخن گفته و 75% از او شعر نقل کرده است، چراکه ایشان حماسه را دوست دارد. در قرن نهم و در قسمت ابنحسام، سرایندۀ «خاوراننامه» که اولین حماسۀ مذهبی است که در آن زمان کشف شده، 46% راجع به زندگینامۀ او صحبت کرده و 49% از او شعر نقل کرده است. خاوراننامه نخستین حماسۀ شیعه است و این وجه تمایز او با تمام حماسهسرایان دیگر میباشد، اما فقط 5% در باب مذهب او سخن گفته است. آذری اسفراینی که لقب او «شیخ» است، یک عالم دینی و عارف است که شیعه بوده و دیوانی هم در این زمینه دارد. اشعار صوفیانهای هم در مدح امیرالمؤمنین(ع) سروده است. اما صفا در باب وی چه کرده؟ 55% به زندگینامه، 44% به شعر و 1% به عقاید او پرداخته است. درحالیکه این شخص زندگی خود را برای این کار وقف کرده است. لطفالله نیشابوری رسماً مناقبخوان است و در کوچه و خیابان راه میافتاده و مدح امیرالمؤمنین(ع) را میخوانده، اصلاً شغل او همین بوده است و دیوانش هم همین زمینه را دارد. صفا در بخش مربوط به او 82% از مطلبش را به اینکه لطفالله کجا میزیسته و چه کارهایی میکرده اختصاص داده، 11% از او شعر نقل کرده و 7% راجع به عقاید او سخن گفته است.
رستم خوریانی شاعری شیعه است که اساساً به مذهب او اشاره نشده و فقط 5% شعر او نقل شده و 95% زندگینامه اوست. برای شما ممکن است این سؤال پیش آید که ما این همه شاعر داریم، رستم خوریانی کجای منظومۀ ادبیات میگنجد که باید داخل این 320 شاعر بیاید؟ قبلاً عرض کردم که صفا ملاک علمی دقیقی ندارد که چرا این باشد و آن یکی نباشد؛ لااقل به ما این را نمیگوید. ابننصوح هم شاعری شیعه است. چون ما خودمان در مؤسسۀ سلیس راجع به شعر شیعی تحقیق و کار میکنیم، همۀ مثالهایمان حول ادبیات شیعی است؛ اما در هر زمینهای برویم و مثال بیاوریم، وضعیت مشابه است.حجم کاری هم که برای آنها انجام شده (به لحاظ تعداد واژه)، برای لطفالله نیشابوری بیشتر است و به بقیه کمتر پرداخته است.

عجیبتر، کیفیت اشعار نقل شده است. لطف الله نیشابوری منقبتسرا است. صفا تصریح میکند که من به دیوان این شاعر دسترسی نداشتم (دیوان لطفالله هنوز هم چاپ نشده و به تازگی چاپ عکسی آن منتشر شده) و نمونه اشعاری که نقل میکنم از کتاب «مجالسالمؤمنین» نوشتۀ قاضی نورالله شوشتری است. حال ببینیم کتاب مجالسالمؤمنین چه کتابی است: قاضی نورالله شوشتری یک شیعۀ متعصّب است که از چوب و درخت، شیعه میتراشد. هرکسی را به هر بهانهای شیعه مینامد و ارادت شدیدی به تشیّع دارد، آخر هم در همین راه شهید میشود. از هر کسی که بگویید، شعر مذهبی یافته و به خاطر حتی یک تک بیت هم شاعرش را شیعه دانسته است. صفا واقعاً کار سختی انجام داده که از داخل این دیوان با این شرایط، توانسته شعر غیرمذهبی پیدا کند؛ چرا که این کتاب تخصّصاً کتاب شعر مذهبی است. آذری اسفراینی نیز شاعری شیعهسرا است ولی در کتاب صفا هیچ شعر مذهبی از او بیان نشده است. ما این موارد را در دیوانها مورد بررسی قرار دادهایم و آمارها را درآورده و با دیدن نتیجه و مقایسۀ آنها حیرتزده شدیم که صفا چگونه توانسته از میان اشعار آن دیوانها، شعر غیرمذهبی استخراج کند؟ دلیل آن هم این است که دغدغۀ او مذهب نیست، بلکه ضد آن است. برای درک بهتر این موضوع، نمونهای برایتان میآورم. در حرم امام رضا(ع) کنگرهای با موضوع جایگاه علمی آن امام برگزار شد. مرحوم ذبیحالله صفا نیز در این کنگره دعوت بودند. ایشان در حرم امام رضا(ع) راجع به خدمات علمی مأمون صحبت کردند! و این جز دینگریزی دلیلی نمیتواند داشته باشد. این شعرا، شعرای تأثیرگذاری هستند و هرکدام در دورههای خود تأثیرگذار و محل رجوع و جریانسازی بودند. حیرتی تونی، ابوالمفاخر رازی، عبدالملک بنان، اسعدی قمی و... همگی در منطقۀ خود جریانساز هستند و شاعران مهمی محسوب میشوند که اصلاً در کار صفا موجود نیستند.

پایان قسمت دوم
قسمت اول
قسمت سوم